این بار هم از بازار خودرو سردرآوردهاند و خودرو صفر زیرقیمت واگذار میکنند. مشتریان زیادی هم دارند و تاکنون برای جلب اعتماد مردم، دهها خودرو صفر ارزانقیمت تحویل دادهاند. آنها این بار در محلههای بالاشهر و در دفترهای شیک و تمیز به انتظار مشتری نمینشینند، بلکه در کوچه و خیابانهای دنج منطقه ۱۸ و به دور از چشم قانون، اعضا و قربانیان شرکت هرمی خود را پیدا میکنند، اما اگر هم روزی، روزگاری به دام قانون بیفتند، نه مدرکی از خود به جا گذاشتهاند و نه نام و نشانی.
*****
نزدیک ظهر به میدان الغدیر میرسیم. جایی آرام و بیماجرا به نظر میرسد. سر کاسبان به کارشان بند است و هیاهوی رفتوآمد آدمها و خودروها از جریان زندگی در این گوشه دنج تهران حکایت میکند. نمیدانیم سراغشان را از چه کسی بگیریم. حتی نمیدانیم دفتر و دستک و نمایشگاهی دارند یا در خانه و بیغولهای معاملاتشان را انجام میدهند. فقط شنیدهایم عدهای در میدان الغدیر خودرو صفر زیرقیمت میفروشند و تا به حال دهها و شاید صدها خودرو صفر کیلومتر تحویل دادهاند که هزینهای کمتر از نصف هزینه ثبتنام در سایت شرکتهای خودروسازی از مشتری دریافت کردهاند! تعدادی از پیرمردان محله نزدیک مسجد الغدیر دور هم جمع شدهاند و منتظر اذان هستند. نخستین بار است که چنین خبری میشنوند و وقتی متوجه میشوند دنبال این فروشندگان ارزانفروش میگردیم تعجب میکنند. این خبر برای کاسبان هم تازگی دارد و از وجود آنها بیاطلاع هستند. دیگر در صحت خبر تردید کردهایم و ظاهراً باید دست خالی برگردیم، اما صحبتهای یکی از مشاوران املاک نشان میدهد موضوع چندان هم شایعه نیست. او میگوید: «چند ماه پیش چند نفر از اهالی میگفتند یکی کلاه مردم را برداشته و به اسم خرید خودرو ارزان از آنها چند میلیون تومان پول گرفته، ولی چیزی تحویل نداده. مردم هم شکایت کردهاند و کلاهبردار غیبش زده.» شنیدههای او مختصر است و نام و نشان فروشنده متواری را هم نمیداند.
- سرنخ به ابراهیمآباد رسید
حرفهای پیرمردی که با مشاور املاک اختلاط میکند، جالب است. او در میان اهالی به کلانتر محل شهرت دارد و با لحن دلنشینی میگوید: «ببین دخترم، اگر کسی اینجا ماشین ارزان بفروشد محال است من بیخبر بمانم. حالا اگر تو اینقدر سادهلوحی که یکی اینطور تو را به طمع انداخته و کلاهت را برداشته، نوش جانت، حقت است! مگر نمیشنوی که پلیس هر روز...» پیرمرد بیراه نمیگفت، اگر چنین معاملاتی در میدان اصلی محله اتفاق بیفتد، خبرش به اندازه انفجار بمب سروصدا میکند. از سوی دیگر مشاور املاک میگوید اگر چنین موردی وجود داشته، پس کلاهبردار متواری به مالباختگان چه وعدهای داده که به قول ایشان طمع کرده و به دام افتادهاند؟
معمولاً کاسبان یک صنف از تخلفات همکارانشان هم اطلاع دارند، پس دنبال بنگاه فروش خودرو میگردیم تا شاید آنجا سرنخ ماجرا را پیدا کنیم. ۲ فروشنده خوشبرخورد و مودب بنگاه که تصور میکنند خریداران حقیقی هستیم، پس از شرح و تفصیل بلندبالایی از پاکیزگی و بیاما و اگر بودن کار خود، کلید ماجرا را به ما میدهند. یکی از آنها میگوید: «شنیدهایم در ابراهیمآباد کسی هست که خودرو صفر زیرقیمت میفروشد، ولی پولت را میگیرد و معلوم نیست چه زمانی ماشین تحویل دهد. رسید و مدرکی هم به تو نمیدهد که ثابت شود از تو پول گرفته است.»
- این محله بازار خودرو شده است
پس کلاهبردار میدان الغدیر از «ابراهیمآباد» سردرآورده؟ فروشنده بنگاه خودرو شنیده بود مرد کلاهبردار در کوچهای در همان اوایل ابراهیمآباد زندگی میکند، اما نام او را به خاطر نمیآورد. تا به حال گذرمان به ابراهیمآباد نیفتاده و پیاده و پرسانپرسان از ضلع جنوبی میدان الغدیر به راه میافتیم تا شاید بتوانیم این کاسب عجیب ارزانفروش را ببینیم. در طول مسیر به هریک از بنگاههای فروش خودرو که میرسیم، بهعنوان مشتری پرسوجو میکنیم تا از زبان یکی از آنها اسمی، لقبی یا نشانی از فروشنده موردنظر بشنویم. نکته جالبی که در میان نصیحتها و هشدارهای فروشندگان خودرو توجه ما را جلب میکند این است که هریک نشانیای تازه و متفاوت به ما میدهند و البته هیچکدام بنگاه فروش خودرو یا دفتری با نام و نشان نیست. یکی از فروشندگان خودرو تابلو خیابان شهید باقری را که با فروشگاه او فاصله چندانی ندارد نشان میدهد و میگوید: «شما چرا راه دور میروی؟ برای به باد دادن پولت لازم نیست تا ابراهیمآباد بروی! این آدمها مثل قارچ در محله یافتآباد رشد کرده و زیاد شدهاند. هر جا بروی، چندنفر را پیدا میکنی. همین خیابان شهید باقری را میبینی؟ بیشتر کاسبان آن یا فروشنده این خودروها هستند یا خودشان لااقل یکی، ۲ ماشین زیر قیمت خریدهاند.» از پیادهروی و سؤال و جوابهای فراوان حسابی خسته شدهایم و کوتاه شدن راه اتفاق خوشحالکنندهای است.
- هیچ سند و مدرکی نداریم
به توصیه او از تعمیرگاه خودرو ابتدای خیابان شروع میکنیم. صحبتهای جوان تعمیرکار نشان میدهد به سرنخ ماجرا نزدیک شدهایم. او میگوید: «مدتی پیش شایعه شد آدم ناشناسی با ۲۷ میلیون تومان پول هر خودرو ایرانی که بخواهی تحویل میدهد. اول باور نکردیم، ولی بعد یکی گفت فلانی پراید تحویل گرفته، یکی گفت من خودم ۲۷ میلیون تومان دادم و تیبا تحویل گرفتم. ما هم خام شدیم و ثبتنام کردیم. قرار بود ۳ ماهه ماشین تحویل بدهد، ولی الان ۶ ماه گذشته. نه از ماشین خبری هست، نه کسی که پولم را گرفته.» میپرسیم: «فروشنده آشنا بود؟» میگوید: «آشنا که نه، مشتری بود. یکی، ۲ بار برای تعمیر ماشین به اینجا آمده بود. برای چند نفر از اهالی محل هم ماشین جور کرده بود. به ما که رسید کلاهبردار از آب درآمد. بعضی از اهالی خانه، طلای زن و بچههایشان را فروختند و ماشین ثبتنام کردند، حالا او با پول ما تفریح میکند و دست ما به هیچ جا بند نیست.» انگار جوان مالباخته از بازگشت سرمایهاش ناامید نشده و میگوید: «ولی این فروشندهها به هم وصل هستند و از همدیگر خبر دارند. یکی قول داده رد او را برایم پیدا کند.»
- کارچاقکنهای کاربلد
جوانی که دارو و لوازم پرورش اندام عرضه میکند، مقابل فروشگاهش ایستاده و حرفهای ما را با دقت گوش میکند. وقتی کمی از تعمیرگاه دور میشویم، جلو میآید و میگوید: «آبجی میخواهی ماشین بخری؟ به نظر من خیلی فکر خوبی کردهای. هرکسی هم تو را ترساند که پولت را میبرند و فلان و بهمان گوش نکن. من خودم تا حالا ۲ تا ۲۷ میلیون تومان گذاشتم و سودش را گرفتم. فکر کن، سر ۳ ماه ۱۴ میلیون تومان سود میدهند، معامله به این شیرینی کجا دیدهای؟» میگوییم: «ولی ما سود نمیخواهیم و دنبال ماشین هستیم. شما کسی را میشناسی تا معرفی کنی؟ با ۲۷ میلیون تومان چه ماشینی تحویل میدهند؟ پیشپرداخت همه ماشینها همین قدر است؟» لبخند زده و میگوید: «۲۷ میلیون تومان که ثابت نیست، بالا و پایین دارد. به گمانم تیبا ۲ و ماشینهای هم قیمت آن را ۲۷ میلیون تومان میگیرند، پراید ۱۳۱ را ۲۴ میلیون تومان و پیشپرداخت ماشینهای دیگر را هم بنا به قیمتشان حساب میکنند. ولی فقط ماشینهای ایرانخودرو و سایپا ثبتنام میکنند. من کسی را ندیدم که ماشین خارجی وارداتی راسته کارش باشد.» میپرسیم: «دوست شما فقط سود میدهد یا ماشین هم میتواند جور کند؟ » جواب میدهد: «همین دیشب در میدان شهرداری یک پراید تحویل داد. من هم همراهش بودم، گفت تا ۳ ماه دیگر مدارک ماشین هم میآید.»
- آنها به غریبه اعتماد نمیکنند
از فروشنده لوازم پرورش اندام میخواهیم با دوستش تماس بگیرد و ما را معرفی کند. دوست فروشنده او وقتی متوجه میشود که مشتری غریبه و ناآشناست، حاضر نمیشود نام ما را در لیست ثبتنامکنندگان بنویسد. فروشنده لوازم پرورش اندام میگوید: «نمیتواند اعتماد کند. من هم که شما را نمیشناسم که ضمانتتان را بکنم.» با تعجب میگوییم: «ما میخواهیم بدون سند و مدرک چند میلیون تومان پول بیزبان را به این آقا بدهیم، آن وقت او به ما اعتماد نمیکند؟» لبخندی که روی صورت مرد جوان پهن میشود، فقط یک معنی میتواند داشته باشد و این است که «شما سادهتر از آن هستید که بفهمید قضیه از چه قرار است...» دیگر از پرسوجوی او مطلب تازهای نصیبمان نمیشود و باید سراغ کارچاقکن دیگری برویم. انگار در این محله حرف پنهان نمیماند و تقریباً همه متوجه شدهاند که ما مشتری ماشین زیرقیمت هستیم. چند کاسب خیابان شهید قائممقامی به افراد زیادی خودرو تحویل دادهاند و ظاهراً سابقه خلاف وعده ندارند، ولی وقتی سراغشان میرویم و از آنها میخواهیم ما را هم بهعنوان خریدار ثبتنام کنند، نمیپذیرند و حتی سررشته داشتن خود در این معامله را انکار میکنند. یکی از کاسبان محل میگوید: «تا کسی شما را نشناسد یا آشنایی معرفیتان نکند، اعتماد نمیکنند.»
- گلدکوئیستها بازگشتند
کاسب جوان از راز و رمز این افراد اطلاع دارد و حسابی پرسوجو کرده است. او میگوید: «کار این افراد مثل شرکتهای هرمی گلدکوئیست است که چند سال پیش گل کردند. آن موقع عدهای سود میلیاردی به جیب زدند، تعداد زیادی هم هست و نیست خودشان را باختند. حالا همان شرکتها و شاخهها و سرشاخهها دوباره پیدا شدهاند و یک فروشنده، ۲ فروشنده دیگر را وارد این کار میکند و یک خریدار ۱۰ خریدار دیگر با خودش میآورد. در عوض پیشپرداخت کمتری میپردازند و صاحب ماشینهای بیشتری میشوند.» او درباره سرشاخه و منبع تأمین خودرو این افراد هم نظراتی دارد که منطقی به نظر میرسد. میگوید: «کسی که میخواهد در سایت ایرانخودرو و سایپا ثبتنام کند، میبیند که سایت باز نشده، بسته میشود. حالا به نظرت این آدمها اگر در شرکتهای فروش خودرو آشنای کاربلد نداشته باشند، میتوانند این همه خودرو صفر را زیرقیمت خریدوفروش کنند. همه ماشینهایی هم که تحویل دادهاند سند داشته. حالا چند نفر از این آب گلآلود ماهی گرفتهاند و با جازدن خودشان بهعنوان فروشنده، کلاه مردم را برداشتند و بارشان را بستند، ولی کسانی که واقعاً زیرشاخه هستند، همینطوری هم حسابی سود میکنند و پول مردم را بالا نمیکشند.» به قول این کاسب جوان این گروه کوچه و خیابانهای جنوب شهر را برای کسب و کار خود انتخاب کردهاند تا در سایه و بدون جلب توجه فعالیت کنند.
- طراح: محمدعلی حلیمی
نظر شما